یاران خراسانی
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
***
در بزم وصال تو نگویم زکم و بیش
چون آینه خو کرده به ویرانی خویشم
***
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
***
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان زپشیمانی خویشم
***
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمنده جانان زگران جانی خویشم
***
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
***
هر چند امین، بسته دنیا نیم اما
دلبسته یاران خراسانی خویشم
حضرت آیه الله خامنه ای

باید اعتراف كنیم كه زندگى ائمه ، علیهمالسلام، بدرستى شناختهنشده و ارج و منزلت جهاد مرارتبار آنان حتى بر شیعیانشان نیز پوشیده مانده است. علىرغم هزاران كتاب كوچك و بزرگ و قدیم و جدید درباره زندگى ائمه ، علیهمالسلام، امروز همچنان غبارى از ابهام و اجمال، بخش عظیمى از زندگى این بزرگواران را فرا گرفته وحیات سیاسى برجستهترین چهرههاى خاندان نبوت كه دو قرن و نیم از حساسترین دورانهاى تاریخ اسلام را دربرمىگیرد با غرضورزى یا بىاعتنایى و یا كجفهمى بسیارى از پژوهندگان و نویسندگان روبرو شده است. این است كه ما از یك تاریخچه مدون و مضبوط درباره زندگى پرحادثه و پرماجراى آن پیشوایان، تهیدستیم .
زندگى امام هشتم ،علیهالسلام، كه قریب بیستسال از این دوره تعیین كننده و مهم را فراگرفته از جمله برجستهترین بخشهاى آن است كه بجاست درباره آن تامل و تحقیق لازم به كار رود .
مهمترین چیزى كه در زندگى ائمه ، علیهمالسلام، بهطور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سیاسى» است. از آغاز نیمه دوم قرن اول هجرى كه خلافت اسلامى بهطور آشكار با پیرایههاى سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامى به حكومت جابرانه پادشاهى بدل گشت، ائمه اهل بیت ،علیهمالسلام، مبارزه سیاسى خود را بهشیوهاى متناسب با اوضاع و شرایط، شدت بخشیدند.
اینمبارزهبزرگترینهدفش تشكیل نظام اسلامى و تاسیس حكومتى بر پایه امامتبود. بىشك تبیین و تفسیر دین با دیدگاه مخصوص اهل بیت وحى، و رفع تحریفها و كجفهمىها از معارف اسلامىو احكامدینى نیز هدف مهمى براى جهاد اهل بیتبه حساب مىآمد. اما طبق قرائن حتمى، جهاد اهل بیتبه این هدفها محدود نمىشد و بزرگترین هدف آن، چیزى جز تشكیل حكومت علوى و تاسیس نظام عادلانه اسلامى نبود. بیشتریندشواریهاىزندگىمرارتبار و پر از ایثار ائمه و یاران آنان به خاطر داشتن این هدف بود و ائمه ، علیهمالسلام، از دوران امام سجاد ، علیهالسلام، وبعدازحادثه عاشورا به زمینهسازى دراز مدت براى این مقصود پرداختند.
در تمام دوران صدو چهل ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدىامام هشتم ،علیهالسلام، جریان وابسته به امامان اهل بیتیعنى شیعیان همیشه بزرگترین و خطرناكترین دشمن دستگاههاى خلافتبه حساب مىآمد. در این مدت بارها زمینههاى آمادهاى پیش آمد و مبارزات تشیع كه باید آن را نهضت علوى نام داد به پیروزیهاى بزرگى نزدیك گردید.
اما، در هر بار موانعى برسر راه پیروزى نهایى پدید مىآمد و غالبا بزرگترین ضربه از ناحیه تهاجم بر محور و مركز اصلى این نهضت، یعنىشخصامامدر هر زمان و به زندان افكندن یا به شهادت رساندن آن حضرت وارد مىگشت و هنگامىكهنوبتبه امام بعد مىرسید اختناق و فشار و سختگیرى به حدى بود كه براى آماده كردن زمینه به زمان طولانى دیگرى نیاز بود .
ائمه ،علیهمالسلام، در میان طوفان سخت این حوادث هوشمندانه و شجاعانه تشیع را همچون جریانى كوچك اما عمیق و تند و پایدار از لابهلاى گذرگاههاى دشوار و خطرناك گذراندند . و خلفاى اموى و عباسى در هیچ زمان نتوانستند با نابود كردن امام، جریان امامت را نابود كنند و این خنجر برنده همواره در پهلوى دستگاه خلافت، فرو رفته ماند و به صورت تهدیدى همیشگى آسایشراازآنانسلبكرد.هنگامىكه حضرتموسىبنجعفر،علیهالسلام، پس از سالها حبس در زندان هارونى مسموم و شهید شد در قلمرو وسیع سلطنت عباسى اختناقى كامل حكمفرمابود .در آن فضاى گرفته كه به گفته یكى از یارانامامعلىبن موسى، علیهالسلام، «از شمشیر هارون خون مىچكید».
بزرگترین هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود كه توانست درخت تشیع را از گزند طوفان حادثه سلامتبدارد و از پراكندگى و دلسردى یاران پدر بزرگوارش مانع شود و با شیوه تقیهآمیز و شگفتآورى جان خود را كه محور و روح جمعیتشیعیان بود حفظ كرد و در دوران قدرت مقتدرترین خلفاى بنىعباس و در دوران استقرار و ثبات كامل آن رژیم مبارزات عمیق امامت را ادامه داد. تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنى از دوران دهساله زندگى امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنجسالهجنگهاىداخلىمیانخراسان و بغداد به ما ارائه كند. اما به تدبر مىتوان فهمید كه امام هشتم در این دوران همان مبارزه دراز مدت اهل بیت ،علیهمالسلام، را كه در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهتگیرى و همان اهداف ادامه مىداده است. هنگامى كه مأمون در سال صد و نود و هشت از جنگ قدرت با امین فراغتیافت و لافتبىمنازع را به چنگ آورد یكى از اولین تدابیر او حل مشكل علویان و مبارزات تشیع بود، او براى این منظور، تجربه همه خلفاى سلف خود را پیش چشم داشت.
تجربهاى كه نمایشگر قدرت ، وسعت و عمق روزافزون آن نهضت و ناتوانى دستگاههاى قدرت از ریشهكن كردن و حتى متوقف و محدود كردن آن بود. او مىدید كه سطوت و حشمت هارونى حتى با بهبندكشیدن طولانى و بالاخره مسموم كردن امام هفتم در زندان هم نتوانست از شورشها و مبارزات سیاسى، نظامى، تبلیغاتى و فكرى شیعیان مانع شود. او اینك در حالى كه از اقتدار پدر و پیشینیان خود نیز برخوردار نبود و بعلاوه بر اثر جنگهاى داخلى میان بنى عباس، سلطنت عباسى را در تهدید مشكلات بزرگى مشاهده مىكرد بىشك لازم بود به خطر نهضت علویان به چشم جدىترى بنگرد. شاید مأمون در ارزیابى خطر شیعیان براى دستگاه خود واقعبینانه فكر مىكرد. گمان زیاد بر این است كه فاصله پانزده ساله بعد از شهادت امام هفتم تا آن روز و بویژه فرصت پنجساله جنگهاى داخلى، جریان تشیع را از آمادگىبیشترىبراىبرافراشتنپرچم حكومتعلوىبرخوردار ساخته بود.
مأمون این خطر را زیركانه حدس زد و درصدد مقابله با آن برآمد و به دنبال همین ارزیابى و تشخیص بود كه ماجراى دعوت امام هشتم از مدینه به خراسان و پیشنهاد الزامى ولیعهدى به آن حضرت پیش آمد و این حادثه كه در همه دوران طولانى امامت كمنظیر و یا در نوع خود بىنظیر بود تحقق یافت.
اكنون جاى آن است كه باختصار، حادثه ولیعهدى را مورد مطالعه قرار دهیم.
در این حادثه امام هشتم علىبن موسىالرضا ،علیهالسلام، در برابر یك تجربه تاریخى عظیم قرار گرفت و در معرض یك نبرد پنهان سیاسى كه پیروزى یا ناكامى آن مىتوانستسرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد.
دراین نبرد رقیب كه ابتكار عمل را به دست داشت و با همه امكانات به میدان آمده بود مأمون بود. مأمون با هوشى سرشار و تدبیرى قوى و فهم ودرایتىبىسابقهقدم در میدانى نهاد كه اگر پیروز مىشد و مىتوانست آنچنان كه برنامهریزى كرده بود كار را به انجام برساند، یقینا به هدفى دست مىیافت كه از سال چهل هجرى یعنى از شهادت علىبن ابىطالب ،علیهالسلام، هیچ یك از خلفاىاموى و عباسى با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دستیابند، یعنى مىتوانست درخت تشیع را ریشهكن كند و جریان معارضى راكه همواره همچون خارى در چشم سردمداران خلافتهاى طاغوتى فرو رفته بود به كلى نابود سازد.
اما امام هشتم با تدبیرى الهى بر مامونفائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسى كه خود به وجود آورده بود بهطور كامل شكست داد و نه فقط تشیع، ضعیف یا ریشهكن نشد بلكه حتىسالدویست و یك هجرى، یعنى سال ولایتعهدى آن حضرت، یكى از پربركتترینسالهاىتاریختشیع شد و نفس تازهاى در مبارزات علویان دمیده شد؛ و این همه به بركت تدبیر الهى امام هشتم و شیوه حكیمانهاى بودكهآناماممعصومدراین آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.
براى اینكه پرتوى بر سیماى این حادثه عجیب افكنده شود به تشریح كوتاهىازتدبیرمامونوتدبیرامام در این حادثه مىپردازیم.
مامونازدعوتامامهشتمبهخراسان چند مقصود عمده را تعقیب مىكرد: اولین و مهمترین آنها، تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابى شیعیان به عرصهفعالیتسیاسىآرامو بىخطر بود . همانطور كه گفتم شیعیان در پوششتقیه،مبارزاتى خستگىناپذیر و تمام نشدنى داشتند، این مبارزات كه با دو ویژگى همراه بود، تاثیر توصیفناپذیرىدر برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگى، یكى مظلومیتبود و دیگرى قداست.
شیعیان با اتكاء به این دو عامل نفوذ، اندیشه شیعى را كه همان تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهلبیت است، به زوایاى دل و ذهن مخاطبانخودمىرساندندوهركسىرا كه از اندك آمادگى برخوردار بود، به آن طرز فكر متمایل و یا مؤمن مىساختند و چنین بود كه دائره تشیع، روز به روز در دنیاى اسلام گسترشمىیافت و همان مظلومیت و قداستبودكه با پشتوانه تفكر شیعى اینجاو آنجا در همه دورانها قیامهاى مسلحانه وحركاتشورشگرانهرا بر ضددستگاههاىخلافتسازماندهى مىكرد.
مأمون مىخواستیكباره آن خفا و استتار را از این جمع مبارز بگیرد و امام را از میدان مبارزه انقلابى به میدانسیاستبكشاندو به این وسیله كارایىنهضتتشیعراكه بر اثر همان استتار و اختفا روز به روز افزایش یافته بود به صفر برساند. با این كار مأمون آن دو ویژگى مؤثر و نافذ را نیز از گروه علویان مىگرفت زیرا جمعىكهرهبرشانفردممتازدستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلقالعنان وقتو متصرف در امور كشور است نه مظلوم است و نه آن چنان مقدس.
این تدبیر مىتوانست فكر شیعى را هم در ردیف بقیه عقاید و افكارى كه درجامعه طرفدارانى داشت قرار دهد و آنرا از حد یك تفكر مخالف دستگاه كه اگرچه از نظر دستگاهها ممنوع و مبغوضاستازنظر مردم بخصوص ضعفا پرجاذبه و استفهام برانگیز استخارج سازد.
دوم، تخطئه مدعاى تشیع مبنى بر غاصبانه بودن خلافتهاى اموى و عباسى و مشروعیت دادن به این خلافتهابود، مأمون با این كار به همه شیعیانمزورانهثابتمىكردكهادعاى غاصبانهو نامشروع بودن خلافتهاى مسلطكههموارهجزء اصول اعتقادى شیعه به حساب مىآمده استیك حرف بىپایه و ناشى از ضعف و عقدههاى حقارت بوده است، چه اگر خلافتهاى دیگران نامشروع و جابرانه بود خلافت مامونهمكه جانشینآنهاستمىباید نامشروع و غاصبانه باشد و چون علىبنموسى الرضا، علیهالسلام، با ورود در این دستگاه و قبول جانشینى مأمون او را قانونى و مشروع دانسته پس باید بقیهخلفا هم از مشروعیتبرخوردار بودهباشند و این، نقض همه ادعاهاى شیعیان است، با این كار نه فقط مأمون از علىبن موسىالرضا ، علیهالسلام، بر مشروعیتحكومتخود و گذشتگان اعتراف مىگرفتبلكه یكى از اركان اعتقادى تشیع یعنى ظالمانه بودن پایه حكومتهاى قبلى را نیز درهم مىكوبید.
علاوه بر این ادعاى دیگر شیعیان مبنى بر زهد و پارسایى و بىاعتنایى ائمه بهدنیانیزبا این كار نقض مىشد كهآنحضراتفقط در شرایطى كه به دنیا دسترسى نداشتهاند نسبتبه آن زهد مىورزیدند و اكنون كه درهاى بهشت دنیا به روى آنان باز شدبهسوى آن شتافتند ومثل دیگران خود را از آن متنعم كردند.
سوم، اینكهمامونبا این كار، امام را كههموارهیككانونمعارضهومبارزه بود دركنترل دستگاههاى خود قرار مىداد. به جز خود آن حضرت، همه سران و گردنكشان و سلحشوران علوى را نیز در سیطره خود درمىآورد و این موفقیتى بود كه هرگز هیچ یك از اسلاف مأمون چه بنىامیه و چه بنىعباس بر آن دست نیافته بودند.
چهارم، اینكه امام را كه یك عنصر مردمى و قبله امیدها و مرجع سؤالها و شكوهها بود در محاصره ماموران حكومتقرار مىداد و رفته رفته رنگ مردمى بودن را از او مىزدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبتهاى مردم فاصله مىافكند.
پنجم، این بود كه با اینكار براى خود وجهه و حیثیتى معنوى كسب مىكرد. طبیعى بود كه در دنیاى آن روز همه او را بر اینكه فرزندى از پیغمبر و شخصیتى مقدس و معنوى را به ولیعهدى خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است، ستایش كنند و همیشه چنین است كه نزدیكى دینداران به دنیاطلبان از آبروى دینداران مىكاهد و بر آبروى دنیاطلبان مىافزاید.
ششم، آنكه در پندار مأمون، امام با اینكار به یك توجیهگر دستگاه خلافتبدل مىگشت، بدیهى استشخصى در حد علمى و تقوایى امام باآنحیثیتوحرمتبىنظیرى كه وى به عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حكومتبر عهده مىگرفت هیچ نغمه مخالفى نمىتوانستخدشهاى بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد، این خود در حكم حصار منیعى بود كه مىتوانست همه خطاها و زشتىهاى دستگاه خلافت را از چشمها پوشیده بدارد .
به جز اینها هدفهاى دیگرى نیز براى مأمون متصور بود.
چنانكه مشاهده مىشود این تدبیر بهقدرى پیچیده و عمیق است كه یقیناهیچكسجز مأمون نمىتوانست آن را بخوبى هدایت كند و بدین جهتبود كه دوستان و نزدیكان مأمون از ابعاد و جوانب آن بىخبر بودند. از برخى گزارشهاى تاریخى چنین برمىآید كه حتى «فضلبن سهل» وزیر و فرمانده كل و مقربترین فرد دستگاه خلافت نیز از حقیقت و محتواى این سیاست، بىخبر بوده است.مامونحتىبراىاینكه هیچگونه ضربهاىبرهدفهاى وى از این حركت پیچیده وارد نیاید داستانهاى جعلى براىعلتوانگیزهاین اقدام مىساخت و به این و آن مىگفت.
حقا باید گفتسیاست
مأمون از پختگى و عمق بىنظیرى برخوردار بود. اما آن سوى دیگر این صحنه نبرد، امام
علىابن موسىالرضا ، علیهالسلام،است و همین است كه علىرغم زیركى شیطنتآمیز
مأمون تدبیر پخته و همه جانبه او را به حركتى بىاثر و بازیچهاى كودكانه بدل
مىكند، مأمون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایهگذارى عظیمى كه در این راه
كرد از این عمل نه تنها طرفى بر نبستبلكه سیاست او به سیاستى بر ضد او بدل شد.
تیرى كه با آن، اعتبار و حیثیت و مدعاهاى امام علىبن موسىالرضا ، علیهالسلام، را
هدف گرفته شده بود خود او را آماج قرار داد، به طورىكه بعد از گذشت مدتى كوتاه
ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را كانلمیكن شمرده، بالاخره همان شیوهاى را در
برابر امام در پیش بگیرد كه همه گذشتگانش درپیشگرفته بودندیعنى «قتل» و مأمون كه
در آرزوى چهره قداست مآب خلیفهاى موجه و مقدس و خردمند، این همه تلاش كرده بود
سرانجام در همان مزبلهاى كه همه خلفاى پیش از او در آن سقوط كرده بودند، یعنى
فساد و فحشا و عیش و عشرت توام با ظلم و كبر فرو غلطید. دریده شدن پرده ریا مأمون
را در زندگى پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدى در دهها نمونه مىتوان مشاهده كرد
كه از جمله آن به خدمت گرفتن قاضى القضاتى فاسق و فاجر و عیاش همچون یحیىبن اكثم
و همنشینى و مجالست با عموى خواننده و خنیاگرش ابراهیم بن مهدى وآراستن بساط عیش و
نوش و پرده درى در دارالخلافه او در بغداد است.
برچسب ها: ولایت، سخنان رهبر، شهادت امام رضا(ع)،